تيشه كتابداري در بيستون اطلاع رساني
- با وجود اينكه در مقدمه كتابتان توضيح داديد كه كتاب چگونه تاليف شد، درباره انگيزه خودتان براي انجام اين كار پژوهشي بيشتر توضيح دهيد.
راستش انگيزه من پركردن يك خلاء بود. من بهعنوان يك كتابدار و آموزشگر و پژوهشگر كه سالها در دانشگاهها كار و تدريس كرده بودم، ميخواستم چكيده پيامهايم را بهصورتي كه براي مخاطبان قابل فهم باشد بازگو كنم. انگيزه ديگرم اين بود كه احساس ميكردم لازم است نياز اين رشته به چنين كتابي برآورده شود.
چون در ايران و حتي در غرب در سالهاي اخير كتابي با اين عنوان تاليف نشده بود و من بايد به پرسشهاي چالش برانگيزي كه در كتابداري وجود داشت ميپرداختم. يك بعد ديگر اين احساس ضرورت هم به گرايشهاي پژوهشيام برمي گردد.
در سالهاي اخير به پژوهش كيفي علاقهمند شدم. حتي در اين زمينه مطالعاتي داشتم و مطالبي هم نوشتم و دوست داشتم عملا نمونهاي از يك پژوهش كيفي ارائه دهم. پس انگيزهام درعين حال كه اشتياقي شخصي بود، متكي به اصولي بود كه در ارتباط با كارم به آن معتقد بودم و به اهميت رشته كتابداري مربوط ميشد.
- اكنون كه فناوري پيشرفت كرده و متخصصان سايتها و بانكهاي اطلاعاتي مربوط به كارشان را ميشناسند، شايد اين فكر به ذهن خطور كند كه با پيشرفت فناوري اطلاعات ديگر نيازي نيست مردم به كتابدارها رجوع كنند. با اين اوصاف، اهميت كتابداري و كتابداران به نظر شما چيست؟
اين احساس بينيازي متخصصان به كتابداران كه گفتيد در ايران بيشتراست. زيرا عده زيادي نه اين رشته را ميشناسند و نه اهميت آن را ميدانند و يا در عمل از فناوريهاي اطلاعاتي استفاده ميكنند، بدون اينكه مستقيما به متخصص اطلاع رساني مراجعه كنند. اما نكته اصلي اين است كه نقش علم اطلاعات در پشت صحنه مانيتورهاست و بدون سازماندهي، اطلاعات اينترنت قابل بازيابي نيست.
درواقع، كاربران از حاصل علم اطلاعرساني استفاده ميكنند بدون اينكه بدانند كه اساس اينترنت، مباني و كاركردهاي اين علم است. به همين دليل من يك ناآگاهي عمومي را در اين رشته ميبينم.
- اگر بپذيريم كه اين رشته پشت صحنه است و نقش تعيين كنندهاي دارد، چرا لازم است در عمل و استفاده مردم بدانند اين رشته چيست؟
پاسخ به اين سؤال مسئلهاي را مطرح ميكند به نام سواد اطلاعاتي در جامعه اطلاعاتي. ما داعيه اين را داريم كه ميخواهيم در آينده در منطقه از خيلي جهات پيشرو باشيم. حتي در برنامهها از جامعه دانش محور حرف ميزنيم. خوب نميشود كه ما صرفا مصرفكننده باشيم و بعد ادعا كنيم كه داريم در مسير يك جامعه اطلاعاتي قدم برمي داريم. لازمه دانش مدار بودن اين است كه سواد اطلاعاتي پيداكنيم.
يعني اولا اهميت و نقش اطلاعات را در تصميم گيريها بدانيم و ثانيا بدانيم چگونه اطلاعات مناسب را براي اهداف مشخص خود به دست آوريم. از اين گذشته، اصولا تمدن بدون كتابخانهها و كار كتابداران و بدون بهره گيري از اطلاعاتي كه در متون و منابع بوده امكان پذير نبود و كم نبودهاند افرادي كه در طول تاريخ تلاش كردند آثار مدون را حفظ و سازماندهي كنند.
- با توضيحاتي كه داديد درنهايت متوجه نشدم كه چرا عموم مردم بايد سواد اطلاعاتي داشته باشند و نگراني مهم شما از چه بعدي است؟
بزرگترين معضلي كه بشر امروز دارد، به مسئله اطلاعات مربوط ميشود: مسائلي مثل انتقال اطلاعات، نابرابري اطلاعات، دسترسي به اطلاعات، امنيت اطلاعات، آلودگي اطلاعات، حفظ اطلاعات، حفظ حافظه جهاني و... مسائلي است كه كل دنيا با آن دست به گريبان است و علم كتابداري و اطلاعرساني ميتواند درصورت تعامل درست و منطقي با علوم ديگر بسيار مشكلگشا باشد.
درواقع با استفاده از اصول و فنون و مباني اين رشته است كه شما ميتوانيد از بين حجم عظيم اطلاعاتي كه پالايش نشده مناسبترين اطلاعات را پيدا كنيد و به مناسبترين كاربرها برسانيد. علاوه براين، در يك جامعه پيشرفته انتظار ميرود عموم مردم از اهميت اطلاعات آگاه شوند و از حداقل سواد اطلاعاتي برخوردار شوند تا بتوانند با اتكا به فرهنگ مدون و مستند و نه فرهنگ شفاهي حل مسئله كنند.
- پس به نظر ميرسد اين سواد خاص كتابداري و اطلاع رساني نيست بلكه درمورد تمام رشتههاي علمي كه به علوم ديگر متكي هستند چنين ضرورتي احساس ميشود.
همينطوراست. ما اصطلاحاتي داريم مثل سواد رايانهاي، سواد نقد، سواد پزشكي، سواد فلسفي، سواد بصري، سواد رسانهاي و سواد زيستمحيطي. اگر شما در اينترنت درباره كلمه سواد (literacy) جستوجو كنيد ميبينيد براي بسياري از حوزهها كه نياز امروزي زندگي اجتماعي است حدنصابي از سواد تعريف شده است. پس من نميخواهم بگويم چنين سوادي مختص رشته كتابداري و اطلاع رساني است، بلكه منظورم اين است كه دامنه شمول سواد اطلاعاتي بيشتر است.
- وضعيت اين رشته در ايران چگونه است؟
اين رشته در ايران از دهه 1340 پاگرفت و پيشرفت كرد اما متأسفانه پيشرفت كمي آن بسيار بيشتر از پيشرفت كيفي آن بوده است. به اين معنا كه تعداد دانشجويان، گروهها، آموزشگران، انتشارات و كتابخانهها افزايش يافته و شايد وضعيت ما به لحاظ آمار كمي از بسياري از كشورهاي مشابه بهتر باشد اما متأسفانه آموزش اين رشته آسيبهاي جدي داشته و دارد.
- اگر امكان دارد منظورتان را از آسيبهاي اين رشته شفافتر بيان كنيد.
وقتي يك رشته نتواند هويت خودش را در جامعه اثبات كند و وقتي فارغ التحصيلان يك رشته نتوانند اهميت كار خود را تبيين و تثبيت كنند، حال هرچند آمار كمي بالا باشد، جاي نارضايتي است. من در كتابم سعي كردم مشكلات بنيادي اين رشته را بشكافم و به آسيبها و چراهاي هويت رشته بپردازم.
- به نظر شما چه شد كه رشته كتابداري بيشتر در جهت كمي شدن پيش رفت و به لحاظ ارتقاءكيفيت موفق نبود؟
بخشي از اين مسئله برمي گردد به اينكه ما در محيطهاي دانشگاهي مان تا حد زيادي دنباله روي غرب هستيم و الگوبرداري ميكنيم بيآن كه پژوهش كنيم. درنتيجه گرايشهاي پوزيتيويستي و تاكيد بر كميت گرائي كه در متون كتابداري در غرب وجود داشته، به فضاي ما هم وارد شده است. البته ممكن است اين وضعيت كمابيش در رشتههاي ديگر هم باشد. درواقع، مسئله اين است كه چون آموزش ما از سنت نقادي بيبهره بوده و با پژوهش درونزاد و بومي همراه نبوده، آسيب ديده و نتوانسته مسائل را واقع بينانه شناسائي و حل كند.
- آيا ميتوانيد متغيرهائي را كه در كمي شدن اين رشته نقش محوري داشتهاند برشماريد؟
متغيرهاي تاريخي و فرهنگي و اقتصادي و سياسي زيادي هست كه در اينجا به يكي از مهمترين آنها يعني برنامه ريزي آموزشي اشاره ميكنم: برنامه آموزش رشته ما درست و اصولي تدوين نشد و چون از نقد و بازخورد پژوهش بومي هم بيبهره بود، اين شد كه حتي دعواي بين كتابدارها – كه سنتي اند- و اطلاعرسانها – كه امروزياند – از غرب وارد اين رشته شد و تمام اين تشنجها به برنامه آموزشي ما منتقل شد.
در كنار اين مسئله، مسائل ديگري مثل ضعف معيارهاي گزينش دانشجو و استاد و ضعف امكانات آموزشي وجود دارد.ازطرفي جامعه ما هنوز متكي به فرهنگ شفاهي است و همه اين عوامل باعث شده رشتهاي كه نقشش يكي از كليديترين نقشهاست، مغفولترين رشته باشد.
- واكنش افرادي كه در اين رشتهاند نسبت به كتابتان چگونه بوده است و بفرماييد كه آيا كتابتان نقد شده يا خير؟
چه خوب كه اين سؤال را در دو بخش پرسيديد. چون واكنش ميتواند از طرق گوناگون مثلا تلفني يا حضوري باشد درصورتي كه نقد كتاب بايد دريك رسانه منتشرشود. واكنشها نسبت به كتاب متنوع بود. دانشجوياني كه با من تماس گرفتند، اشاره كردند كه اين كتاب به بسياري از پرسشهاي ديرينه شان پاسخ داده يا پرسشهاي تازهاي مطرح كرده. عدهاي به خالي بودن جاي اين كتاب در انتشارات غربي اشاره كردند و گفتند اگر كتاب به انگليسي ترجمه شود مفيد است.
در وبلاگها هم جز يكي دو واكنش منفي تبريك گفته شد و خيلي زود كتاب در فهرست منابع آزمون كارشناسي ارشد و دكترا قرارگرفت. ولي واقعيت اين است كه خبردار شدم تعدادي از دانشجويان تحصيلات تكميلي كه با اشتياق به اين كتاب مراجعه كردند صريحا و تلويحا به استادانشان گفته بودند كه فهم فصل هائي از كتاب برايشان دشوار بوده و اين درحالي است كه بسياري از متخصصان رشتههاي غيركتابداري در ايجاد ارتباط با محتواي كتاب مطلقا مشكلي نداشتند و من از اين موضوع بسيار متأسف شدم كه مشكل آموزش ما چقدر عميق است.
- به نظر شما مشكلي كه دانشجويان در فهم اين كتاب داشتند، تا چه اندازه به مسئله آموزش برميگردد؟
كاملا مربوط است. من هميشه ميگويم كه همه راهها به آموزش ختم ميشود.
- سؤالي كه پيش ميآيد هم به مسئله آموزش مربوط است: اول اينكه شما كه سالها در اين رشته مدرس بوديد براي بهبود آموزش رشته چه كرديد و ديگر اينكه چه راهكاري براي حل اين معضل در كتابتان پيشنهاد كرده ايد؟
شرح تلاشهاي من حديث مفصلي است كه بيشتر به تيشه زدن فرهاد در كوه بيستون ميماند و از آن ميگذرم اما راهكار پيشنهادي در كتاب. قبول كنيد كه در چنين كتابي ارائه راهكار به شيوه نسخه پيچيدن راه به جائي نميبرد چون نويسنده بايد زمينه انديشه ورزي خواننده را فراهم سازد.
هرچند در جاي جاي كتاب بارها به واقع گرائي در برخورد با مسائل، درپيش گرفتن رويكرد مسئله مدارانه، تعمق و عبرت آموزي از تاريخ و گرايش به تعامل و گفتوگو به جاي تعارض و تقابل تاكيد كرده ام. درباره مسئله نقدهم بايد بگويم جز مصاحبهاي كوتاه، كتاب هنوز نقد نشده است.
- چرا نقد كتابتان اهميت دارد؟ به عبارت ديگر از نظر شما نقد اين كتاب چه كمكي ميتواند به حل پارهاي از معضلها كه شما برشمرديد بكند؟
هرنوع واكنشي براي كسي كه توليدكننده اثر است ارزش بازخوردي دارد، حتي اگر اتفاقي نيفتد. اگر كتابي با اين عنوان بديع و با وجود نياز به آن نقد نشود بهخصوص در شرايطي كه عده زيادي آن را مثبت ارزيابي و حتي بهعنوان كتاب درسي در تحصيلات تكميلي توصيه كردهاند، اين نه تنها ميتواند سؤال برانگيز باشد بلكه به ضعف ديگري در رشته برمي گردد.
- رشته كتابداري و اطلاع رساني چه مباني نظري و فلسفي دارد و تاچه اندازه شما اين مباني را در كتابتان مطرح كردهايد؟
در اواخر سالهاي تدريسم به اين نكته رسيدم كه پژوهشهاي نظري مهمي درباره اين رشته در خارج از ايران انجام شده است و شخصيتهاي برجستهاي سالهاي عمرشان را صرف اين كار كرده و آثار ارزشمندي هم به جا گذاشتهاند. ولي آنچه به من مربوط ميشود اين است كه من با يك رويكرد مسئله مدارانه به بررسي وضعيت تاريخي اين رشته، چگونگي مسائل و چراهاي آن پرداختم.
در مقدمه هم تصريح كردهام كه اين كتابي علمي است درباره فلسفه كتابداري. من ميخواستم به آشفتگي تعاريف و نظريه پردازيهاي اين رشته نظم بدهم. ولي هدفم اين نبود كه فلسفه منسجمي از اين رشته ارائه دهم، بلكه هدفم اين بود كه با نگاهي فلسفي درباره تعريفها و نظريههاي پراكنده اين رشته كار پژوهشي دست اولي انجام دهم.
- شما در كتابتان سه رويكرد فلسفي را نام بردهايد و يكي از آنها (رويكرد مسئلهمدارانه) را مناسبتر دانستهايد. چرا و چگونه اين كار را انجام داديد و انتخاب يكي از اين سه رويكرد چه كمكي به ما در حل مشكلات اين رشته ميكند؟
من در پايان كتاب به اين نتيجه رسيدم كه در رويكرد مسئله مدارانه ميتوان يكي از نگاههاي فلسفي را برگزيد و اين پراكندگيها را در پرتو آن تنظيم كرد. هرچند شاهد آوردم كه چگونه رويكرد پراگماتيستي بيشتر با ماهيت ونيازهاي رشته تناسب دارد.
- به نظر شما چه ارتباطي ميان اطلاعرساني با فلسفه و مابعدالطبيعه در عصر اطلاعات وجود دارد؟
بسياري از مقولههايي كه در اين رشته مطرح ميشوند با مباحث فلسفي مرتبطاند. موضوع اصلي اين رشته يعني اطلاعات و دانش عميقا شما را به مقولههاي فلسفي وارد ميكند. وقتي هدف دانش محوري باشد، آن وقت فلسفه نزديكترين رشته به كتابداري است و اين درحالي است كه اكثريت قريب به اتفاق دانشجويان كتابداري ما با فلسفه بيگانهاند.
- در رسانههاي ما همواره اطلاع رساني را مرادف با خبررساني ميگيرند.ازطرفي ترجمه دقيق كتاب شما فلسفه كتابداري و علم اطلاعات است. چرا شما عنوان اطلاع رساني را انتخاب كردهايد نه علم اطلاعات را؟
دركتاب گفتهام كه نام نيست كه هويت ميدهد بلكه هويت است كه در نام نمود مييابد. البته علم اطلاعات ترجمه خوب و دقيقي است. اما اولا اطلاع رساني پيش از اينكه به معني خبررساني شايع شود، به همان معني علم اطلاع رساني وضع شد و تا مدتها مشكلي هم نبود. ثانيا مرادف بودن اين واژه با خبررساني پديده سالهاي اخير است.
من حساسيت خاصي در اين مورد ندارم اما اولا مايلم هرگونه تغييري مبتني بر اجماعي منطقي باشد و ثانيا براي متمايزكردن اين دو مفهوم توصيه ميكنم تفاوت ماهوي اين دو حوزه روشن و مشخص شود كه رساندن هر اطلاعي با هركيفيتي در هرزماني به هر مخاطبي و با هر شيوه و ابزاري اطلاع رساني نيست و بهتراست تفاوت اطلاع رساني در رشته كتابداري با خبررساني در رسانهها تبيين شود.
- بهعنوان آخرين سؤال ميخواهم بدانم از آنجا كه شما در كتابتان دو فرضيه مطرح كرده ايد:
1) كتابداري و اطلاع رساني جدايي ناپذيرند؛ 2)اتحاد نظري و فلسفي اين دوعلم، توان كتابداري و اطلاعرساني را در تقويت هويت آن بيشتر ميكند. فكر ميكنيد تا چه اندازه موفق به تاييد اين دو فرضيه شديد؟
من موفق شدم چون شواهدي كه آوردم فراوان و متنوع بودند و فكر ميكنم ضعف هويتي رشته با انرژيهاي ارزشمندي كه طي چند دهه هدر رفته بيارتباط نبوده است. اگر استقلال طلبي رشته با خردورزي و تعمق نظري و فلسفي بيشتري توأم بود، جايگاه اين رشته و حرفه مهم، بسيار والاتر و محكمتر از اين ميبود كه هست.
منبع: روزنامه همشهری دوم اردیبهشت