دانشمندان ایران تیم ندارند
در شماره پیشین خردنامه همشهری در مورد وضعیت علمی ایران و نقش شاخص هایی چون آی.اس.آی برای نشان دادن موقعیت علمی ایران، ارتقای اساتید و ... مصاحبه کوتاهی با دکتر یوسف اباذری انجام شده است. توجه شما را به خواندن این مصاحبه جلب می کنم:
یوسف اباذری: فقدان اعتماد مهمترین بحران دانشگاه ایرانی است
دانشمندان ایران تیم ندارند
حتی اگر سیاست علمی کشور آن باشد که علوم فنی و تکنولوژیک پیشرفت کنند باز هم نباید از نقش علوم انسانی غافل شد.
متین غفاریان:
از رسوم روشنفکری ایرانی یکی هم این است که انتزاع را به انضمام ترجیح میدهد و کلیگویی و صدور حکم ازلی و ابدی را برتر از هرگونه اظهارنظر مشخص و محدود مینشاند. روشنفکران ایران بیشتر «دغدغه» مفهوم داشتهاند و کمتر به «نهاد» اندیشیدهاند. برای من که همیشه در پس نقدهای همیشگی بر روشنفکری ایران، نیمه پر لیوان را میبینم این نگاه در حال تغییر است. گفتوگو بر سر نهادهای عمومی در ایران ـ اگر امان یابد و در کوران حوادث از دست نرودـ مدتی است به دغدغه مهم تعدادی از روشنفکران و دانشگاهیان ایرانی بدل شده است. بیشک یکی از این روشنفکران و دانشگاهیان، یوسف اباذری است. میتوان گفت دانشگاه در این سالها یکی از مهمترین دغدغههای ذهنی او بوده است. او از اولین منتقدان سیاست سنجش کمی علم بود و نظراتش درباره وضعیت علم در ایران به وضوح با دیگران تمایز دارد. ایدههای او نمونه درخشانی از مباحث نظری و کاربردی است. .
*در این مدت بحث درباره آمار تحقیقات علمی در ایران بسیار مورد توجه قرار گرفته است. ماجرا به نظرم از آنجا شروع شد که گفته شد به لحاظ تحقیقات علمی در مقایسه با کشورهای دیگر عقب هستیم. یک نوع تکاپو آغاز شد که این عقبافتادگی جبران شود و مانند هر کار دیگر در درجه اول به نظر رسید که باید یک شاخص کمی درست کنیم تا این پیشرفت با آن سنجیده شود. توجه به ISI و دیگر شاخصهای کمی به نظرم از همینجا شروع شد. شما در مهر سال 1383 گفتوگویی با روزنامه شرق انجام دادید و اگر اشتباه نکنم از اولین کسانی بودید که به این نوع نگاه،انتقاد داشتید. اکنون بعد ازپنج سال ISI مشکلات خود را دارد نشانمیدهد و تا حدی هم دردسرساز شده و به نظر میرسد بسیاری از انتقادات شما درست بوده است. واقعا مشکل اصلی ISI و سایر شاخصهای کمی سنجش علم و به طور کلی نگاه کمی به علم در چیست؟
برای بررسی وضع دانشگاهها در ایران باید کمی به عقبتر بازگشت. به دلایل مختلفی که شرح آن ربطی به این گفتگو ندارد کیفیت دانشگاههایمان پایین آمد. این افت خود را حتی در کمیترین شاخصها هم نشانداد. در این زمان وزارت علوم وارد عمل شد و با ابداع شاخصها و دستورالعملهایی سعی کرد نشاندهد که آنچه در دانشگاهها میگذرد مقبول نیست. ایده وزارت علوم این بود که از طریق اعمال ضوابط و ملاکهایی استادان را تحت فشار بگذارد و استادان برای ارتقای خود هم که شده مجبور شوند مقاله چاپ کنند. آنان این عمل را عملی منطقی میپنداشتند چرا که به نظرشان سریعترین روش برای جبران عقبماندگیها بالا بردن آمار تحقیقات بود. از جمله شاخصهایی که فقدان آن حتی در صورت وجود همه مدارک دیگر از ارتقا جلوگیری میکرد مقاله ISI بود. وزارت علوم از آن جهت شاخص ISI را برگزید که در برخی از مراکز جهانی از جمله در اتحادیه اروپا تعداد مقالات منتشرشده در نشریات دارای شاخص ISI جزو شاخصهای پیشرفت علمی محسوب میشود. اما این سیاست از همان اول محکوم به شکست بود و شکستاش هم حالا آشکار شده است. البته اکنون از کیا و بیای ISI کم شده است. حالا دیگر معلوم نیست کدام دانشگاهها چاپ مقاله در ISI را شرط لازم ارتقا میدانند و کدام نمیدانند. گویا شورای عالی انقلاب فرهنگی هم قانونی تصویب کرده و چاپ یک کتاب در برابر یک مقاله ISI را در نظر گرفته است. برخی دانشگاهها آن را از همان اول نپذیرفتند. در بین استادان هم مخالفتهایی ابراز میشد. شما در نظر بگیرید استادی داشت کار و تحقیقاتش را انجام میداد اما ناگهان مجبور بود که جز کارهای علمیاش مقالهای هم در ISI بنویسد تا ارتقا بگیرد. این فشارها از بالا و مقاومتها از پایین شرایط فعلی را فراهم آورد که کاملا مغشوش و مبهم است